باسمه تعالی
نقد و بررسی کتاب فارسی سوم دبستان
محمدرضا سرشار
کتاب فارسی سوم دبستان در 136 صفحه قطع رحلی کوتاه، همراه با تعدادی تصاویر چهاررنگ، در قالب یک بخش کوتاه اولیه و یک بخش انتهایی –خارج از عنوان فصل یا درس-، و هفت فصل در مجموع شامل هفده درس است. واپسین قسمت کتاب، واژهنامه نام دارد؛ که در آن، در هفت صفحه، به ترتیب حروف الفبا، برخی کلمات دشوار درسهای مختلف کتاب، معنی شدهاست.
از فصلهای هفتگانهی کتاب، برخی مانند فصول اول، دوم، چهارم، و پنجم شامل دو، و فصلهای سوم، ششم و هفتم، دربرگیرندهی سه درس هستند.
اسامی هر فصل و درسهای آن، به ترتیب عبارتاند از:
فصل اول: نهادها: درس اول: محلهی ما- درس دوم: زنگ ورزش.
فصل دوم: بهداشت: درس سوم: آسمان آبی، طبیعت پاک- درس چهارم: آواز گنجشک.
فصل سوم: اخلاق فردی- اجتماعی: درس پنجم: بلدرچین و برزگر- درس ششم: فداکاران- درس هفتم: کار نیک.
فصل چهارم: راه زندگی: درس هشتم: پیراهن بهشتی- درس نهم: بوی نرگس.
فصل پنجم: هنر و ادب: درس دهم: یار مهربان- درس یازدهم: نویسندهی بزرگ.
فصل ششم: ایران من: درس دوازدهم: ایران عزیز- درس سیزدهم: درس آزاد- درس چهاردهم: ایران آباد.
فصل هفتم: طبیعت: درس پانزدهم: دریا- درس شانزدهم: اگر جنگلی نباشد- درس هفدهم: چشمهای آسمان.
آغازین متن کتاب که سر صفحهاش نیایش درج شده، شامل شعری با عنوان خداوند رنگینکمان و متن پایانی کتاب نیز مطلبی کوتاه به نظم و نثر، تحت عنوان نیایش (بدون عنوان سرصفحه) است.
جز اینها در هر یک از فصلهای هفتگانهی کتاب، پس از هر درس، بخشی با عنوان درست یا نادرست (شامل دو جمله در ارتباط با متن درس است؛ که فقط یکی از آنها نادرست است، و دانشآموز، باید یکی از آنها را تشخیص دهد.)
بخش دوم «درک مطلب»، شامل یک پرسش و یک تکلیف شفاهی، با استفاده از متن درس است.
بخش سوم در هر درس، واژهآموزی نام دارد. در این قسمت، با استفاده از نمودارهایی ساده، سعی شدهاست که ابعادی تازه از چند واژهی اصلی مطرح در درس، بر دانشآموز، آشکار شود.
چهارمین بخش، نگاه کن و بگو نام دارد؛ و شامل تصاویری از اجزاء آن درس خاص است؛ و دانشآموز، با نگاهکردن به آنها، به صورت شفاهی، باید دربارهشان توضیح بدهد.
بیاموز و بگو پنجمین بخش از هر درس است؛ که میکوشد به صورت غیرمستقیم، برخی از قواعد دستوری زبان را، به دانش آموز بیاموزاند. (این بخش البته در انتهای همهی درسها نیست.)
ششمین بخش پس از هر درس نمایش بی کلام یا پانتومیم نام دارد؛ که دانشآموزان با اجرای آن در کلاس میکوشند به وسیلهی حرکات نمایشی بیکلام، برخی واژهها را مجسم و اعضای گروه مقابل را به کشف آن کلمه وادارند.
پس از آن، یک صفحهی مستقل درسمانند، با عنوان بخوان و حفظ کن، معمولا شامل یک شعر کودکانه است که دانش آموز باید آن را به خاطر بسپارد.
بخوان و بیندیش عنوان مطلبی به نثر، پس از بیاموز و بگو ی دومین درس هر فصل است. در این بخش، معمولا داستانی به قلم یک نویسنده معاصر کودک و نوجوان -همراه با ذکر نام او- مطرح شدهاست.
سپس ذیل عنوان درک و دریافت پرسشهایی، معمولاً سه پرسش، در ارتباط با آن داستان مطرح شدهاست؛ که دانشآموز باید به آنها پاسخ بگوید.
مَثَل قسمت مستقل دیگری است که آخرین بخش هر فصل را تشکیل میدهد. در این قسمت، حکایتی کوتاه مربوط به شان حدوث یک ضرب المثل معروف رایج در افواه عمومی مطرح شدهاست؛ که آخرین جمله اش را همان ضربالمثل مشهور تشکیل میدهد. اما در برخی از فصلها به جای ضربالمثل، ذیل عنوان حکایت، یک حکایت کوتاه و قدیمی نقل شدهاست.
هدف از نگارش و تدریس این کتاب:
مولفان فارسی سوم دبستان، ذیل عنوان سخنی با آموزگاران گرامی، که در ابتدای کتاب، پس از فهرست عناوین آن درج شده، چنین عنوان کردهاند که این کتاب بر بنیاد و رویکرد عام برنامهی درسی ملی جمهوری اسلامی ایران، یعنی شکوفایی فطرت الهی، با توجه به عناصر پنجگانهی علم، تفکر، ایمان، اخلاق و عمل و جلوههای آن، در چهار پهنهی خود، خلق، خلقت، خالق بر پایهی برنامهی درسی فارسی دورهی ابتدایی تالیف و سازماندهی شدهاست.
به عبارت دیگر، با توجه به اقتضائات سنی مخاطب، برای کتاب مورد بحث، دو دسته از اهداف معنوی-محتوایی و درسی-مهارتی تامل شدهاند مهمترین این اهداف در بخش درسی-مهارتی، ایجاد و پرورش سه مهارت خواندن، گوش دادن و سخن گفتن ذکر، و برای رسیدن به هر یک از این هدفها مراحل ذیل ذکر شده است:
- برای کسب مهارت خواندن:
الف)خواندن درست و روان
ب)رعایت لحن و آهنگ متن
ج)درک متن؛ شامل:
– تقویت تمرکز خوانداری و ایجاد عادت صامتخوانی
– درک اطلاعات صریح متن
-رسیدن به استنباط
– تلفیق اطلاعات متن
-تفسیر اطلاعات متن.
2. برای کسب مهارت گوشدادن:
-گوشدادن به متن شنیداری، با تمرکز کافی
-درک اطلاعات صریح متن شنیداری
-به خاطر سپردن رویدادهای متن شنیداری
-تلفیق اطلاعات متن شنیداری
-تفسیر اطلاعات متن شنیداری.
3. برای کسب مهارت سخنگفتن:
– طبقهبندی یک موضوع در ذهن و سپس سخنگفتن دربارهی آن، به کمک مشاهدهی یک سلسله تصاویر (مندرج در بخش نگاه کن و بگو؛ که تا درس هشتم آمدهاست).
-سخنگفتن دربارهی یک موضوع بدون حضور تصویر (ذیل عنوان صندلی صمیمیت؛ که از درس نهم به بعد آمدهاست).
بررسی اجمالی
1. نخستین نکتهای که در بررسی کتابهای درسی ابتدایی جلب توجه میکند شروع آنها با به نام خدا و نه بسم الله الرحمن الرحیم است.
با توجه به اینکه الله اسم اعظم خداوند و دربرگیرندهی کلیهی اسماء الهی است، لذا جامعترین نام آفریدگار جهان به شمار میرود. همچنین همهی سوره های قرآن، ادعیهی اسلامی و دیگر متونِ حتی عمومیِ بزرگان ما و نیز کتب درسی سابق با بسم الله الرحمن الرحیم آغاز شدهاند. بهعلاوه، سنت دیرپای اسلامی و بزرگان دین، همگی، توصیه به استفاده از لفظ شریف بسم الله الرحمن الرحیم در آغاز کارهاست. لذا برای اینکه این سنت حسنهی پربرکت، در عمل، به فرزندان این آب و خاک انتقال یابد، توصیه میشود از این پس، همهی کتابهای درسی، به جای به نام خدا یا دیگر الفاظ مشابه، با همان لفظ شریف قرآنی بسم الله الرحمن الرحیم آغاز شوند.
2. هر برنامه و کتاب درسی صحیح، باید هم واجد جنبههای تربیتی و هم تعلیمی باشد. که طبعاً تربیت بر تعلیم مقدم است. در این کتاب، هر چند در سخنی با آموزگاران گرامی، از اهداف و سمت و سوی تربیتی الهی مورد نظر در کلیهی کتابهای درسی -و از جمله کتاب حاضر- سخن به میان آمده، اما به خلاف اهداف درسی و مهارتی که ذیل مطلب مذکور به وضوح تعریف و تفکیک، و راههای تحقق و رسیدن به آنها، به شکل مرحلهای و جزئی مشخص شده، برای تحقق و حصول اهداف محتوایی و معنوی و تربیتی الهی مذکور، شاهد چنین تعریف، تفکیک و ارائهی راههای تحقق و رسیدنی، به شکل مرحلهای و جزئی، نیستیم. به همین سبب نیز، در طول کتاب، برنامهای عملی، منظم و پیگیر، برای دستیابی به اهداف معنوی و محتواییِ ذکرشده در مقدمهی مذکور، مشاهده و احساس نمیشود.
این در حالی است که اهمیت جنبهی معنوی و محتوایی کتابهای درسی، اگر بیش از جنبهی مهارتآموزی آنها نباشد، کمتر هم نیست. لذا پیشنهاد میشود با یاریگیری از صاحبنظران در تعلیم و تربیت و روانشناسی اسلامی، برای دستیابی به اهداف معنوی و محتوایی کتاب و مراتب عملیاتی آن، طراحی لازم، صورت گیرد.
3. از جنبهی درسی و مهارتی البته اهداف خوبی برای این کتاب در نظر گرفتهشده، و میتوان گفت راههای مناسبی نیز برای حصول به آنها پیشبینی شدهاست. اما در این ارتباط، جای چند پرسش و نقد باقی میماند:
الف)این موضوعات هفتگانه برای ۱۷ درس کتاب، بر چه مبنایی انتخاب شدهاند؟
ب)ترتیب قرار گرفتن این موضوعات (تقدم و تاخر آنها) بر چه اساسی صورت گرفتهاست؟
ج)تفکیک موضوعها از یکدیگر به طور آشکار، و آوردن دو یا سه درس مربوط به هر موضوع به دنبال یکدیگر در یک بخش، بر چه مبنای روانشناختی و علمی صورت گرفتهاست؟
آیا بهتر نمیبود، حتی با دنبال کردن همین اهداف و استفاده از همین دروس، اولاً این اهداف با این صراحت (در قالب عنوان هر فصل)، در ابتدای فصل مربوطه ذکر نمیشد؛ بلکه فقط به صورت عملی (آوردن آن درسها در کتاب) اعمال میگردید؟
ثانیاً، آیا بهتر نبود درسهای مربوط به هر موضوع، پشت سر هم (مثل یک فصل واحد) نمیآمدند؟ بلکه در طول کتاب پخش میشدند؟ با توجه به اینکه این ۱۷ درس قرار است در طول 36 هفتهی سال تحصیلی تدریس شوند، به طور متوسط، هر درس در دو هفته تدریس میشود. در این صورت، دانشآموز در ارتباط با فصلهای شامل سه درس، شش هفته، و فصلهای دربرگیرندهی دو درس، چهار هفته، باید در مورد یک موضوع واحد، درس بخواند. که این، میتواند برای او، ایجاد یکنواختی و ملال کند. سپس، در بقیهی سال، به کل، چیزی در آن باره، نخواند. که این نیز باعث غفلت از آن موضوع خاص، برای یک مدت طولانی میشود.
د) شکل صریح و علنی طرح موضوع و فصلبندی تفکیکیِ فعلی، جنبهی درسی بودن کتاب را برای مخاطب تشدید میکند. این امر نیز ممکن است حساسیت منفی او را برانگیزد و از لذتی که میتوانست احساسِ مطالعهیِ آزادِ یک کتابِ خواندنی به وی بدهد، بکاهد.
ه) در شکل ظاهری فعلی، از نظر محتوایی، کتاب از حالت فارسی بودن -به مفهوم مصطلح آن- فاصله گرفته، به کتابهای درسیِ علمی، مانند اجتماعی و از این قبیل نزدیک شدهاست.
و) با توجه به اینکه یکی از مهمترین اهداف کتابهای فارسی دبستان، غنیسازی گنجینهی واژگان کودکان و افزایش مهارتهای زبانی و ادبی آنان است، الزام معلمان به تبعیت از ترتیب فعلی در فصل بندی کتاب، سبب میشود که مراحل تدریجی و ترتیبی رشد و پیشرفت زبانآموزی کودک -که رعایت آنها در کتاب فارسی ابتدایی، مهمترین اولویت درسی و مهارتی در این درس است- تحت الشعاع قرار بگیرد و به صورت دقیق، امکان تحقق نیابد؛ یا دستکم دستیابی به آن، دشوار شود. لذا، با توجه به ملاحظات پیشگفته، به نظر میرسد درستتر آن باشد که به طور کلی، فصلبندی موضوعی کتاب فارسی سوم دبستان، از شکل علنی و آشکار فعلی خارج شود؛ و ترتیب قرار گرفتن دروس مختلف بر اساس موارد ذکر شده نیز تغییر کند؛ و این درسها، طبق یک فاصلهی زمانی معقول، در کتاب، پخش شوند.
3) تقسیم تمرینات مربوط به دروس مرتبط با هر موضوع به ده بخش و عنوان (درست نادرست/درک مطلب/بازآموزی/نگاه کن و بگو/بیاموز و بگو/نمایش بی کلام/بخوان و حفظ کن/بخوان و بیندیش/درک و دریافت/مثل و حکایت) باعث پیچیدهنمایی درسها، احساس ناتوانی در تفکیک مرزهای گاه ظریف میان مفاهیم و مصادیق این عناوین، و چه بسا ایجاد اضطراب در برخی دانشآموزان و حتی آموزگاران این درس کند. با توجه به سن و سال مخاطب، میشود از برخی از این عناوین صرف نظر، یا برخی را در یکدیگر ادغام کرد؛ و تعداد آنها را به حدود نصف عناوین فعلی تقلیل داد.
4) به خلاف کتابهای فارسی گذشته، که به درستی، در انتهای هر درس واژههای جدید یا دشوار آن معنی میشد، در انتهای این کتاب، کلیهی این واژه ها، آن هم نه به تفکیک و ترتیب هر درس، که همچون فرهنگلغتهای رسمی، به ترتیب حروف الفبا، پشت سر هم آوردهشدهاند.
مولفان محترم این کتاب، اگر تواناییهای ذهنی و تجارب آموزشی هشت-نُه سالگی خود را به خاطر میآوردند، یا به شکل علمی با این مقوله آشنا میبودند، قطعاً به چنین کار غیرعلمیای برای این سنین، دست نمیزدند. بلکه به همان شیوهی کتابهای درسی گذشته عمل میکردند. خاصه آنکه، در هیچ جای درسها یا پیوستهای آن نیز، به دانشآموز گفته نشدهاست که اولاً کدامیک از واژههای آن درس تعریف و معنی شدهاند. ثانیاً، تعریف معانی آنها در کجای کتاب است، و به چه روشی میتوانند آنها را پیدا کنند.
اهمیت این امر زمانی بهتر آشکار میشود که به یاد بیاوریم خودِ ما به عنوان یک بزرگسال و اهل مطالعهی آشنا با این قراردادها، حتی زمانی که این پینوشتها در انتهای هر فصل (و نه همگی در انتهای کتاب) میآید، پیوسته پانوشت را به پی نوشت ترجیح میدهیم؛ و در بسیاری موارد حتی ممکن است عطای پینوشتها را به لقایشان ببخشیم.
5) یکی از مشکلات این کتاب، استفاده از رسم الخط نستعلیق در نگارش بالغ بر ۷۰ درصد متون آن است. اگر به این نکته توجه داشته باشیم که کودک در این سن، هنوز به تسلط کافی برای در دستگرفتن مداد نرسیده، و هنوز در مرحلهی مهارتآموزی در امر نوشتن است، لذا نقاشی حروف و اشکالِ متشکل از خطوط صاف و زوایای تیز در محل تلاقی حروف، و نوشتن داندانهها (در یک کلام، اشکال هندسی فاقد انحنا) برایش به مراتب قابلدرکتر و سادهتر از انحناها و محلهای تقاطع نرم در حروف و محل اتصال آنها به یکدیگر است، دشواریِ دریافتِ اجزاءِ منحنی در خط نستعلیق و نوشتن به این شیوه، برای مخاطبان این کتاب، بر ما بیشتر آشکار میشود. خاصه اگر توجه کنیم که در متونی که با این خط نوشتهشدهاند، بعضا تعداد و جای نقطهها، تعداد دندانهها، علایم نگارشی مانند ویرگول (،) و اجزائی همچون آنها، به وضوح برای کودک قابل تشخیص نیست. همچنین تشخیص تفاوت یکفاصله و نیمفاصله میان اجزاءِ یک کلمهی بسیط یا کلمات مرکبی که اجزاء آن جدا از یکدیگر نوشته میشوند، در خطِ نستعلیقِ به کار رفته در این کتاب، برای چشمان ناآزمودهی کودکان در این سن، همیشه به راحتی امکانپذیر نیست. لذا مجموعهی این عوامل، به اضافهی دوگانگی موجود میان دو خط نستعلیق و حروف چاپیِ به کار رفته در نگارش بخشهای متفاوت کتاب حاضر، سبب ایجاد مشکلات جدی در نوشتن و املای دانشآموزان میشود.
قابل ذکر است: پس از انقضای دوران چاپ سنگی و تداول استفاده از حروف در چاپ، حروف به کار رفته در بخش اعظم کتابهای فارسی سالهای اولیهی دبستان، همان حروف مرسوم چاپ بود. از حدود چهارم دبستان، که خط، به درس هنر (نقاشی) دانشآموزان افزوده میشد، آنان به تدریج با خط نستعلیق و ظرافتها و ریزهکاریهای آن -آن هم با قلم درشت؛ و نه به این ریزیِ متونِ عادیِ درسی- آشنا میشدند. اگر هم از خط نستعلیق در نگارش متون درسها استفاده میشد، بسیار اندک، و اغلب محدود به برخی شعرها بود؛ که غالباً هم کوتاه بودند.
این درست است که خطاطی یک هنر است؛ اما نباید فراموش کرد که در درس فارسی، خواندنِ هر چه راحتتر کلمات و آموختن هر چه دقیقتر املای آنها اصل است. لذا نباید به قیمت ایجاد زیبایی در خط – که در این کتاب، حتی فرع هم نیست- باعث ایجاد اشکال در خواندن و نوشتن دانشآموزِ کمتجربهی کمسن و سال شود.
متاسفانه، این مشکلی جدی است که عدهی قابل توجهی از آموزگاران، در ارتباط با دانشآموزان این مقطع تحصیلی و – به طریق اولی، کلاسهای اول و دوم دبستان- با آن روبهرو هستند؛ اما گویا تاکنون، صدایشان به جایی نرسیدهاست.
پیشنهاد مشخص و میانه در این مورد، این است که استفاده از خط نستعلیق، فقط به شعرهای کتاب محدود شود؛ و متنهای منثور، بدون استثناء، با حروف چاپی نگاشته شوند.
6) کرهی چشم کودکان، همچون دیگر اندامها و اعضای آنان، در این سنین، در حال رشد و تکامل است؛ و فقط در دهسالگی است که کامل میشود و توانایی چشم افراد بالغ و بزرگسال را پیدا میکند. استفاده از حروف، نقاشیها و به تبع آن قطعهای بزرگ برای متنها و کتابهای کودکان سنین پایین، برای جبران همین ضعف دیداری آنان است.
کتاب فارسی سوم دبستان، اگرچه دارای قطع رحلی کوتاه است، اما اندازههای حروف و کلمات آن، برای مخاطبانش، کوچک است. لذا لازم است یک تا دو یایه درشتتر شود. استفاده از حروف چاپی به جای نستعلیق، کمک میکند که بدون افزایش قابل توجه حجم کتاب، این منظور، حاصل شود.
7) کتاب درسی فعلی، هم از نظر موضوعهای محوریِ مطروحه در آن، هم انتخاب مکان وقوع رویدادهای مرتبط با این موضوعها، یک کتاب صددرصد شهری، آن هم متمایل به کلانشهرهای کشور است. این در حالی است که، قریب به بیست و هفتدرصد مردم کشور، در روستاها زندگی میکنند. به عبارت دیگر، کودکان روستایی ما، هیچ تصویری از خود، زندگی و محل زیستشان، در این کتاب نمییابند. از آن سو، به سبب همین نقصان، کودک شهری ما نیز، از آشنایی با نحوهی زیست و مکان زندگی هموطنان روستایی خود محروم میشود. همچنان که این امر، در آینده، میتواند سبب افزایش میل به مهاجرت به شهرها در روستاییان شود.
پیشنهاد این است که از هفده درس فعلی، سه-چهار درس حال و هوای روستایی بیابد.
8) هرچند به نظر میرسد مولفان محترم کتاب فعلی (فارسی سوم دبستان) کوشیدهاند با محور قرار دادن دختران در تعدادی از دروس، سهمی متناسبِ این قشر از مخاطبان، به آنان بدهند، اما بهتر است در این کتاب به دختران، نقش باز هم پررنگتری داده شود.
9) مناسبت های ملی، فرهنگی، اجتماعی، تربیتی و موسمی -حتی فصلی- در این کتاب جایی ندارند. در حالی که برخی از این مناسبتها، مانند مناسبتهای فصلی (پاییز، زمستان، بهار) یا ملی (هفتهی دانشآموز، ۲۲ بهمن، روز درختکاری، هفتهی کتاب، روز جمهوری اسلامی، هفتهی دفاع مقدس) و مانند آنها، بهانههای خوبی برای دادن یک سلسله آگاهیهای اولیه و در خور فهم این سن، به دانش آموزان، در قالبهای جذاب است. به علاوه، حتی در شکل فعلی نیز، برخی درسهای موجود در کتاب، که به نوعی میتوانست به این مناسبتها ربط داده شوند (مانند آسمان، طبیعت پاک، فداکاران، نویسندهی بزرگ، ایران آباد، اگر جنگل نباشد) به این سبب که محل قرار گرفتن آنها در کتاب (در واقع زمانِ تقویمیِ تدریسِ آنها) با این مناسبتها همخوان نیست، همهی آن نتایج خوبی را که میشد در آن صورت از آنها به دست آورد، به بار نمیآورند.
10) یکی از مهمترین اهداف و دستاوردهای کتاب فارسی، خاصه در مقطع ابتدایی، و به ویژه در کلاسهای اول تا پنجم دبستان، باید و میتواند گسترش گنجینهی واژگان، و تثبیت دانستهها و آموختههای دانشآموزان در این زمینه، در هر سال تحصیلی، به تناسب قدرت درک و نیاز آن سال خاص از زندگی ایشان باشد. این کار، در عین حال، یکی از مشکلترین و عالیترین تلاشهایی است که مقدم بر هر کار دیگر، باید با وسواس تمام انجام گیرد.
به عبارت دیگر، شاخهی تالیف کتابهای درسی دورهی ابتدایی آموزش و پرورش، با مددگیری از همهی مراکز، دانشمندان، آموزگاران، و تجارب صورت گرفته در جهان در این زمینه، قبل از شروع به تالیف این کتابها (حتی کتابهای ریاضی؛ که به ظاهر ممکن است بیارتباط با این مقوله به نظر برسند) لازم است گروهی زبده، با تجربه و کارشناس در این زمینه را مامور کند تا به تفکیک، تعداد و فهرست کامل و دقیق واژههایی را که کودکان در هر یک از مقاطع آغاز ورود به کلاس اول دبستان (پایان شش سالگی)، آغاز ورود به کلاس دوم، آغاز ورود به کلاس سوم، آغاز ورود به کلاس چهارم، آغاز ورود به کلاس پنجم، آغاز ورود به کلاس ششم دبستان و پایان کلاس را، مشخص، راستیآزمایی و تدوین کنند. سپس، با استفاده از همین فهرست، واژگانی را که در هر سال قرار است به گنجینهی واژگانی پیشینِ کودک -در آن سال تحصیلی- افزوده شود، از آسان به مشکل، مرتب کنند. آنگاه این فهرستگان را، در اختیار مولفان کتابهای درسی قرار دهند.
در واقع کار مولفان کتابهای درسی، از این مرحله به بعد باید آغاز شود. به این ترتیب که، آنان ضمن در نظر گرفتن سایر اهداف تربیتی-تعلیمیِ تعیین شده برای هر کتاب در هر کلاس و -به طور خاص، کتاب فارسی- بنگرند که اولا درسهای مورد نظر را به چه ترتیبی در کتاب بیاورند. در ثانی، از میان واژههای تازهیِ تعیینشده برای آموزش در آن سال جدید، به ترتیب، در هر درس، چه تعداد، و کدامیک از این واژهها را تعبیه کنند.
این کار از جنبهی تعلیمی و درسی در مقولهی زبانآموزی در این مقاطع، به قدری مهم و سرنوشتساز است که اگر ارزش و اهمیت آن را، همسنگ با سایر برنامهریزیها و تلاشهای علمی و هنریای که برای تهیه، تالیف و تدوین کتابهای فارسی دبستان قلمداد کنیم، کمترین سخن به گزاف نگفتهایم. خاصه اگر توجه داشته باشیم که کاربرد و موارد استفاده از حاصل این پژوهش، به کتابهای درسی این سالهای تحصیلی محدود نمیشود. بلکه آموزگاران، اولیای تربیتی، پدران و مادران، نویسندگان، شاعران و مترجمان کودک و نوجوان و برنامهسازان صدا و سیما برای این سنین، با ملتزم ساختن خود به استفاده از واژگان خاص هر یک از این سنین، به ایجاد ارتباطی هرچه علمیتر و در نتیجه صمیمانهتر، و تفاهم هرچه بیشتر با کودکان مخاطب خود موفق خواهند شد. در نتیجه، بسیار راحتتر، دقیقتر و کامل تر، به اهداف تربیتی و آموزشی خود، خواهند رسید.
انجام این طرح ملی، با همهی عظمت، فواید و برکاتش، به خلاف آنچه ممکن است در وهلهی نخست دشوار و -از نظر مادی- پرهزینه به نظر برسد، چنانچه در چارچوب یک مدیریت شایسته انجام پذیرد، در عمل، اینگونه نخواهد بود. به اضافه اینکه، این کار، صرفا یک بار برای همیشه صورت میپذیرد؛ و پس از آن، در هر مقطع زمانی مثلا دهساله، میتواند مورد بازنگری و ویرایشی مختصر قرار گیرد.
به هر رو، تا آنجا که نگارنده میداند، این پژوهش مهم، حیاتی، بنیادین و مادر، تا امروز در کشور ما انجام نشدهاست.[1] به همین سبب نیز مولفان کتب درسی ما، که مهمترین تخصص اغلب آنها زبان و ادبیات فارسی، آن هم در شکل عام آن – و نه حتی ادبیات کودک و نوجوان- بودهاست، در این ارتباط، تا کنون، به ناچار کاملاً بر اساس تجارب شخصی خود عمل کردهاند. به همین سبب نیز، چنانچه در ارتباط با واژههای جدیدی که در هر درس، و نهایتاً در هر کتاب فارسی (هر کلاس) مقطع دبستان، به کار بردهاند مورد پرسش قرار گیرند، هیچ دلیل و مبنای علمی قابل دفاعی برای کار خود، نمیتوانند ارائه کنند. چنانکه، اگر به جای مولفان فعلی هر یک از این کتابها، افرادی جدید با تجارب شخصی متفاوت در این زمینه، به تالیف این کتابها مبادرت ورزند، از این نظر حاصل کارشان، قطعاً تفاوتهایی قابل توجه با کتابهای فعلی خواهد داشت.
1. یکی دو دهه پیش، نگارنده، شاهد انتشار محدود فهرستگانی از واژههای استفاده شده در کتابهای درسی هریک از سالهای تحصیلی دبستان -به تفکیک کلاس-، از سوی دفتر انتشارات کتابهای درسی وزارت آموزش و پرورش بود. اما این فهرستگان، صرفاً به استخراج این واژگان از کتابهای درسی موجود اقدام کردهبود؛ که طبعا با آنچه مد نظر ما در این بحث است، متفاوت است.